حالت و کیفیت بی وزن: برآشفتم از سختی کارشان ز بی وزنی بیع بازارشان. نظامی. چو بی وزنیی باشد اندازه را بلندی کجا باشد آوازه را. نظامی. - حالت بی وزنی، (اصطلاح فضانوردی) حالت خروج از قوه جاذبۀ زمین. قرار گرفتن در حالتی که قوه جاذبه از میان برود
حالت و کیفیت بی وزن: برآشفتم از سختی کارشان ز بی وزنی بیع بازارشان. نظامی. چو بی وزنیی باشد اندازه را بلندی کجا باشد آوازه را. نظامی. - حالت بی وزنی، (اصطلاح فضانوردی) حالت خروج از قوه جاذبۀ زمین. قرار گرفتن در حالتی که قوه جاذبه از میان برود
مرکّب از: بی + زر + ی، بی پولی. فقر: خجلت محتاجان مرا بزمین فروکرد از بی زری و بی پولی و فقر همچنان که زر به قارون کرد و او را با گنجهایش خاک خورد کرد. (از یادداشت مؤلف)
مُرَکَّب اَز: بی + زر + ی، بی پولی. فقر: خجلت محتاجان مرا بزمین فروکرد از بی زری و بی پولی و فقر همچنان که زر به قارون کرد و او را با گنجهایش خاک خورد کرد. (از یادداشت مؤلف)